مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
امشب که خدا با تو نـمـایـان شــده آقا انــگـار دلـم تـازه مـسـلـمـان شـده آقـا از یـاد بــرد نـام بــهـشــت ابــدی را هر کس که دلش اهل خراسان شده آقا هرکس كه رسیده است به جایی ومقامی از خـاک در خانـه سـلـطـان شــده آقـا باید بنـویـسـند كــه گنجـیـنـۀ عــرشیـم در سیـنـۀ ماعـشق تو پـنـهـان شده آقا فهمـیده ام از هـیـمـنۀ نـور حـضورت با دیـدن تــو فـاطـمـه خـنـدان شده آقـا من را ببر از خانه به مـیخـانه، ترم کن دستی سـر گـیـسو زده دیوانه ترم کن لبـخنــد بــزن تــا که ببـیـنـند رضا را آیــات جــمـالــی و جــلالــی خــدا را لبـخـند بزن تــا کــه ببـیـنـند حـسـیـنی تا با توحسـن جلوه کند عـرض و سما را لبخـنـد بزن تا همه در کــیـش تو آیـند تا شهر حـسیـنیه کـند صــومـعـه ها را باید كه شــب آمــدنـت بــاز بـگـویـنـد تقوای تو را، زُهـد تو را، شوق دعا را بوی تو ز پیـراهن یوسف گـذری كرد بخشید به چـشـم تـر یــعـقـوب شـفا را ای آب وهوای دل من با حـرمت گرم ای ناز نـفـس های خـداونـد دمت گرم شأنی به جهان بیشتر از نوکری ات نیست فریاد که دل خواه تر از دلبری ات نیست یک عمر هلاک تو واین جذبۀ عـشقیم خاک تو سرم باد که چون سروریت نیست حتما به علی رفته ای ایـنقدر شگـفـتی کس نیست، گرفتار دم حـیدری ات نیست ای معـجــزۀ دامن زهــرا ز نـگـاهـت پیداست دلی همچو دل مادری ات نیست هنگام حدیث است بخوان سلسلة العـشق تا خلـق نویسند تكی دیگری ات نیست من آمـده ام ســجـده کــنم اوج بـگیـرم گفتند که جانبخش تر از پادریت نیست صد شکر خدا صحن گوهرشـاد به ما داد ما بی کس و او پنجره فـولاد به ما داد سوگـنـد سر کعـبه بــه دامــان تو باشد صــد چـلۀ دل قـبـلـه چراغان تو باشد من بچـۀ آهــویـم و دنــبال تـو هـسـتـم آقا بــه دلــم حـق بـده حـیـران تو باشد این خطّه اگر سبز و بلند است و خدایی اصلا نه عجیب است که ایران تو باشد جبریل اگربال وپرش سایۀ عرش است بر روی سـرش سـایـۀ ایـوان تو باشـد بیچاره بهـشت است که هـر شام تولـد حـیـران چـراغـان خـیــابـان تـو بـاشـد امشب سر سال اسـت بده خرجی ما را هــم پـنــجره فـولاد و هـم کربـبـلا را ما درد نهـانی و تــوآن لــطف عـیانی ما کمتر از ایـنـیـم و تو بالاتـر از آنی بدجور گره خورده به گیسوی شمائـیم مـا را ز سـرت وا نکـنـی زود نـرانی بر فرش حرم گرد وغباریم و نشستیم ما را نـتـکـانی، نـتـکــانــی، نــتکـانی ما نیز سفـارش شدۀ فــاطـمـه هـسـتیم خواهی بکـش اما در دیــگر نکـشـانی ما را به نفس های تو بخـشیده خداوند ما را به سـر سـفـرۀ غـیــری نـنـشـانی گیسوی من از غصه تان پیر شـد آقا كـو كربــبلا و نـجـفـم! دیــر شــد آقـا |